سیصد و شونزده
Synopsis

پیمان حقانى
پیمان حقانی کار فیلمسازى را از 17 سالگی و بصورت خود انگیخته شروع کرد . اولین فیلم کوتاهش سلول شماره 3 با اینکه فقط یک بار در جشنواره اى در کیش پخش شد اما مورد استقبال گسترده فیلمسازان ، منتقدین و اهالی سینما قرار گرفت و همین باعث شد که او فیلمسازى را بصورت جدى تر ادامه دهد. او بعد از این اتفاق بصورت جدى تر حرفه سینمایی خود را پیگرفت و دوره هاى فیلم بردارى ، فیلمنامه را در ایران و آمریکا از سر گذراند و شروع به مستندسازى کرد. او بعد از ساخت دو اثر مستند کوتاه و بلند در سالهاى 84 و 87 که موفقیتهاى بین المللی زیادى برایش به همراه داشت اولین فیلم سینمایی خود را با نام «مردى که گیلاسهایش را خورد» ساخت. فیلم موفق به حضور در 4 جشنواره الف از جمله پوسان ، ماردل پلاتا و بیش از 30 جشنواره بین المللی دیگر شد و 5 جایزه از جمله جایزه فدراسیون منتقدین روسیه را براى او به ارمغان آورد. 316 دومین فیلم بلند داستانی اوست که بعد از وقفه اى 6 ساله در کارنامه فیلمسازیش ساخته شد. او در این 6 سال مشغول نوشتن 4 فیلمنامه در ژانرهاى متفاوت بوده است و همچنین 3 سال است که بعنوان مدیر سینما تک قلهک در کنار حمیدرضا کشانی که فیلمنامه این اثر را با هم بصورت مشترك نگاشته اند مشغول به اداره اولین سینما تک خصوصی کشور است.

کفشها بهانه ایست براى قصه گویی! چیزى که این روزها براى سینماى متفکر و روشنفکر مد نیست و از نظر من سرآغاز آشتی تماشاگر غیر جدى سینما با سینماى اندیشمند است. سیصد و شونزده قصه زندگی یک زن عادى از پیش از تولد او تا آخرین لحضات زندگیش است! آدمی عادى که این روزها اصلن مد نیست. با ناثیر پذیرى از رمان لارنس استرن فیلم را از پیش از تولد او و آشنایی پدر و مادرش شروع کردیم و با تولد خود زن پی گرفتیم. همانگونه که انسان مسیر زندگی اش را از دیدگاهی نمادین با پاهایش طی می کند و در پیمودن این مسیر طولانی کفشها این پاها را همراهی و محافظت می کنند من تلاش کردم مسیرى واقعی و گاها سمبولیک را با تماشاچیم طی کنم برایش قصه بگویم و در عین فرم متفاوت سینمایی آن، فیلمی جذاب بسازم و براى این هدف از هیچ قابلیت سینمایی چشم پوشی نکردیم. فیلم سرشار از موسیقی ، داستانکهاى جذاب و تصاویر پر رنگ و لعاب و روایت هاى تاریخی و حتی فیلم هاى آرشیوى و مستند است. کف شها بهانه خوبی است براى سرك کشیدن به زندگی زنی که روزى م یخواسته انسانی منحصر به فرد و ویژه باشد و هرگز نتوانسته به آن تحقق بخشد و امروز فقط یک زن عادى است. شاید دلیل ساخته شدن چنین داستانی این ویژگی انسانی و منحصر به فرد است که بگویم همه ما انسانهایی ویژه ایم حتی اگر به نظر عادى برسیم! بعنوان فیلمساز چنین اثرى سعی کردم به دور از هیاهو این مسیر را که بسیار پر پیچ و خم و پر از حوادث تلخ و شیرین است روایت کنم ، سعی کردم فیلمم را وارد بازى هاى سیاسی نکنم و راجع به هیچ یک از واقایع تاریخی ایران موضع گیرى شخصی نکنم. تنها سعی شد که هر یک از وقایع تاریخی را راوى با دید و احساسات و تفکر آنی خودش روایت کند بعنوان مثال او تنها 9 سال دارد که انقلاب اسلامی رخ می دهد و ما در فیلم روایت انقلاب را این بار از زاویه اى جدید یعنی زاویه دید کودکی 9 ساله روایت کردیم نه تاثیرات سیاسی و اجتماعی بعد از این حادثه در زندگی ایرانی. همچنین روایت فیلمی با پا و کفش این امکان را به یک فیلمساز از یک کشور مسلمان می دهد که بدون دغدغه هاى همیشگی اش براى رعایت اصول و موازین رایج در کشور و دینش فیلم بسازد. شاید براى اولین بار در سینماى بعد از انقلاب یک زن و مرد در صحنههاى عاشقانه و خصوصی شان درست و کامل تصویر شده اند. با وجود این آزادى عمل، این فرم جدید روایی چنان دستم را براى روایت داستان فیلم بست که با یکی از سخترین تجربیات کارگردانیام تا به امروز مواجهشدم. گاهی غیر قابل انتقال بود حس و اتفاقات صحنه! روایت فیلم تنها از پایین ترین نقطه بدن ضدیتی عجیب براى پیش برد داستان ایجاد میکرد که راوى براى چنین فیلمی نقشی فراتر از یک روایتگر صرف داستانی پیدا کرد. اما سیصد و شانزدهمین کفش. این کفش حکایت نوستالژیکی دارد ، کفش همه دورانهاى شخصیت قصه ماست و اسم فیلم ! کفشاى مادرش که روزگارى براى پاهایش بزرگ بود و … ! همیشه چیزهایی هستند که هرگز اندازه ما نمی شوند با اینکه عاشقانه می خواهیم آنها سهم ما و قد پاهایمان شوند.
با ارادت فراوان . پیمان حقانی